شاعر : محمد سهرابی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل
من با تو زنـدگی نکـنـم؛پـیـر میشوم بیتو من ازجوانی خود سیر میشوم
من درشعاع پرتوشمسُ الشُّموسیات بیاخـتـیـارپـیـش تو تـبـخـیـرمیشوم
آئـینهکاری حَـرَمـت ذرّهپـروریست من در رواق چـشم تو تکـثیر میشوم
درصحن کهنه سوی توکردم نمازرا اینجـاست آنکه لایـقتـکـبـیرمیشـوم
من گریهام گرفته کمی هم بهمن بخند دارم به پای خـویش سـرازیرمیشوم
یک شب نشد که بیگُـنَه آیـم زیـارتت امـا دوبـاره پـیـش توتـقـدیـرمیشـوم
وقـتـی کـه آه میکـشـم از پـردۀ نـیـاز بیپرده با تو صاحب تصویرمیشوم
بیـچاره من که نیست قـلـمدانم از طلا هـرچـند با نگـاه تو اکـسـیـر میشـوم
نـقـاره خـانـهات زکـجـا آبمیخورد کزبانگ آن چوسیل سرازیرمیشوم آن نامهام که از سرتعجیل واضطراب بـر بـال کـفـتـران تو تحـریـر میشوم
بـرداشت سـیـلِگـریه بـسـاط زیـارتـم نـمنـم دوبـاره قـابـل تـعـمـیـر میشوم
وقـتِ ورود درحــرم تــو،هــوایـیام وقت خـروج، تازه زمینگـیر میشوم
بـادا شـلـوغ دوروبرت کعـبۀ عـزیز من حاجی توأم که به تقـصیرمیشوم